سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه تو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تعریف عشق

شنیده بودم که عشق با شعف همراه است اما از شنیدن اینکه فرهادها از عشق شیرین ها خود را می کشند ومجنون ها به خاطر عشق لیلی ها از کارو زندگی می افتادند هیچ گاه به شعف نمی رسیدمو در هیچ یک از این ها عشق الهی را نمی دیدم هرچند که اطرافیانم همواره خواهان عشق بودند اما همیشه با افتخار می گفتم: اگر این اسارت عشق است من هیچگاه خواهان عشق نیستم. عشق در نگاه آن ها اینگونه بود که معشوق را همچون قناری در قفسی حبس می کردند تا بتوانند از وجود او در نزدیکی خود لذت ببرند . شنیدم که عاشقی به معشوقش می گفت:عزیزم تو مال منی!!!!!!!!!. چندین سال برایم اینگونه گذشت در این مدت از اطرافیانم می پرسیدم عشق چیست؟؟در اکثر پاسخ ها عشق همان اسارتی بود که من از آن می گریختم تا اینکه توانستم با عارفی صحبت کنم و با یک برداشت ذهنی عالی که قدرت توان بخش عشق را بیان می کرد آشنا شوم. از او پرسیدم :عشق چیست؟ گفت : عشق نیرویی است که اگر بخواهی در وجود تو غرق می شود نیاز به جاری شدن دارد تا تو آن را حس کنی پس تو معشوقی بر می گزینی تا با جاری کردن عشق درنی ات به او به شعف برسی . پرسیدم:چرا خیلی ها با عشق اسارت می سازند؟ گفت: عاشق گل هیچ گاه به خاطر علاقه زیادش به گل آن را از بوته جدا نمی کندتا در لیوان آبی آن را در کنج خانه حبس کند عاشق حقیقی گل آن را در بوته باقی می گذارد تا از رشد گل به شعف آید . گفتم:اینگونه خیلی سخت است وبسیاری از انسانها نمی توانند دوری از معشوق را تحمل کنند! او گفت: عاشقان گل همه گل پرورند     زحمت گل پروری بر خود خرند   اگر عشق مادرت به تو باعث می شد که همواره او تورا در خانه حبس می کرد که نکند که از دست بروی تو هیچ گاه رشد نمی کردی هرچند که برای خود او رنجی بزرگ بود . او به من گفت : من شوق عشق را به تو خواهم آموختاعمال ما به ما وابسته اند همچون درخشندگی به فسفر.درست است که اعمال ما ما را می سوزانند ولی تابندگی ما از همین است و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته دلیل به آن است که سخت تر از دیگران سوخته است.سنگ سیاه زمانی به مجسمه زیبا تبدیل می شود که ضربات چکش مجسمه ساز را تحمل کند اینگونه است که تو لایق عشق الهی خواهی شد .گفتم:هرچند که پذیرش این نوع عشق سخت است با این حال من آن را با تمام وجود می پذیرم و او گفت:برای من شنیدن اینکه شن ساحل نرم است کافی نیست می خواهم پاهای برهنه ام این نرمی را حس کند. معرفتی که قبل از آن احساس نباشد برای من بیهوده است.

برگرفته از قسمتی از یک وبلاگ